از مشکلات خاص فلسفه در حوزه تا روش صحیح تدریس آن | تعامل فرهنگی بدون فلسفه ممکن نیست
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حکایت این روزهای فلسفه در حوزه علمیه قم همچون ماجرای سنگ و شیشه است و پایان داستان سنگ و شیشه، شکسته شدن شیشه توسط سنگ. مخالفت برخی بزرگان حوزه با فلسفه از یک سو، پیچیدگی و سختی مباحث فلسفی از سوی دیگر و نیز نحوه غلط فراگیری فلسفه، سبب شده که طلاب چندان رغبتی به آن نشان ندهند و مهجوریت فلسفه در حوزه روز به روز بیشتر شود. اگرچه شیشهی شکسته در گوشهای از این دنیا، زندگیش را با خردههای بهم چسبیدهاش از سر گرفته است، اما میتوان فلسفه را از شکسته شدن رهانید.
سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا با توجه به اهمیت این موضوع، سلسله گفتگوهایی را با اساتید علوم عقلی انجام داده است. در مصاحبه پیشرو، حجتالاسلام والمسلمین حسن رمضانی، استاد علوم عقلی حوزه علمیه قم و شاگرد برجسته علامه حسنزاده آملی که این روزها به سبب فعالیتهای علمی فراوان، کرسی تدریس فلسفه او برپا نمیشود و جای آن را تدریس عرفان نظری گرفته، معتقد است که فلسفه را باید براساس نیاز و درک ضرورت و تصدیق به فایده آن شروع کرد.
وی روش تدریس فلسفه در حوزه را اشتباه میداند و میگوید: ما نمیتوانیم یک امر مبهم، غیرضروری و مشکل را در اختیار طلاب قرار دهیم و انتظار انس با آن را داشته باشیم. با روش فعلی تدریس فلسفه، طلبهای که ذهن او با قال الباقر و قال الصادق و آیات قرآن و روایات انس گرفته و به حوزه آمده است و میخواهد با ضرورتها و معارف دینی آشنا شود، یک سال فلسفه را ادامه میدهد، بعد آن را کنار میگذارد. این مصاحبه تقدیم مخاطبان رسا میشود.
رسا - استاد توفیقی شد که با یکی از مباحث مهم این روزهای حوزه در خدمت شا باشیم. از اینکه قبول زحمت فرمودید و وقت ارزشمند خود را در اختیار خبرگزاری رسا گذاشتید تا بتوان مباحث جدیدی را در باب اهمیت جایگاه علوم عقلی به ویژه فلسفه در حوزه باز کرد، از شما تشکر میکنیم.
من هم از شما تشکر میکنم که این موضوع مهم را در دستور کار قرار داده اید.
رسا - اردیبهشتماه امسال اعضای هیئت مؤسس و هیئت مدیرهی مجمع عالی حکمت اسلامی و دستاندرکاران برگزاری همایش ملی حکیم طهران دیداری با رهبر معظم انقلاب داشتند که معظم له در این دیدار بر ضرورت شناساندن شخصیتهای بزرگ فلسفی و آرای آنان به جامعه علمی تأکید کردند و توجه بیشتر جوانان و حوزههای علمیه را به علوم عقلی بویژه فلسفه خواستار شدند. ما وقتی با طلاب گفتگو میکنیم میبینیم چندان رغبتی به فلسفه نشان نمیدهند. در ابتدا بفرمایید تدریس فلسفه در حوزه چه اهمیتی دارد و حضرتعالی جایگاه فلسفه را در حوزه چگونه ارزیابی میکنید.
بسمالله الرحمن الرحیم.
درباره اهمیت تدریس فلسفه در حوزه باید بگویم که اگر بخواهیم نسبت به مقام ثبوت و نفس الامر و واقع پاسخ دهیم باید به یک روش پاسخ داد و اگر ناظر به مقام اثبات باشیم باید به روش دیگری پاسخ دهیم. در صورت نخست که مقام ثبوت و واقع و نفسالامر است باید دانست که علوم عقلی و به ویژه فلسفه و عرفان نظری با عقلانیت ارتباط دارد و عقلانیت هم با انسانیت مرتبط است. نمیشود عقلانیت و انسانیت را پذیرفت و علوم عقلی و فلسفی را خیر. امام صادق(ع) میفرمایند «دِعامَهُ الاِنْسانِ الْعَقْلُ ستون انسانیت، عقل است» و عقل هم بدون عقلانیت معنا ندارد. امام کاظم(ع) میفرمایند «اِنَّ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظاهِرَةً وَحُجَّةً باطِنَةً، فَاَمَّا الَّظاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَالأَنْبِياءُ وَالأَئِمَّةُ، وَاَمَّا الْباطِنَةُ فَالْعُقُولُ؛ خداوند را بر مردم دو حجت است. حجت ظاهر و حجت باطن. حجت ظاهری پیامبران هستند که مردم را به واقع، مبدأ، معاد و عمل صالح هدایت میکنند و حجت باطن هم عقول انسانها است». این دو با هم همپوشانی دارند و همدیگر را تأیید میکنند. فلسفه بعثت چیزی جز این نیست.
امام علی(ع) میفرمایند «فبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ و واتَرَ إلَيهِم أنبياءهُ؛ لِيَستَأدُوهُم مِيثاقَ فِطرَتِهِ، و يُذَكِّروهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ، و يَحتَجُّوا علَيهِم بالتَّبليغِ، و يُثيروا لَهُم دَفائنَ العُقولِ و يُرُوهُم آياتِ المَقدِرَةِ؛ پس [خداوند] رسولان خود را در ميان آنان برانگيخت و پيامبرانش را پياپى سوى ايشان فرستاد، تا از آنان بخواهند عهد الهى را كه در فطرتشان نهاده است، بگزارند و نعمت فراموش شده او را به يادشان آورند و با رساندن پيام الهى حجّت را بر آنان تمام كنند و گنجينه هاى خردهايشان را بيرون آورند و نشانه هاى قدرت [خدا] را به آنها نشان دهند». بنابراین هدف آفرینش اگر بعثت پیامبران و انسانسازی باشد مگر میشود که ما برای علوم عقلی و علوم فلسفی جایگاهی را در نظر نگیریم. همانطور که انسانیت و عقلانیت جایگاه خود را دارد علوم عقلی و فلسفی هم جایگاه خود را دارد. آنچه گفتیم مربوط بود به جایگاه علوم عقلی به لحاظ مقام ثبوت ولی اگر ناظر به مقام اثبات باشیم، باید بگویم متأسفانه علوم عقلی جایگاه مطلوبی ندارد؛ نه الآن جایگاه علوم عقلی مطلوب است و نه اگر بخواهد کار همینطور پیش برود، این علوم از جایگاه مناسبی برخوردار خواهد داشت.
رسا - اهمیت و جایگاه تدریس و تبیین علوم عقلی به ویژه فلسفه را در حوزه روشن فرمودید. پس چرا شاهد این مخالفتها و این عدم رغبتها در حوزه نسبت به فلسفه هستیم؟ چه موانعی بر سر راه بسط و گسترش فلسفه و علوم عقلی در حوزههای علمیه وجود دارد؟
چند مشکل در این مسیر وجود دارد و تا وقتی این مشکلات باشد، این مصیبت و این نابسامانی را در مسیر علوم عقلی خواهیم داشت.
مانع نخست اینکه نه بزرگان حوزه و نه خواص از فضلا آنطور که باید به جایگاه فلسفه و علوم عقلی به لحاظ نفسالامر پی نبردهاند و ضرورت امر را هنوز درک نکردهاند و به لزوم آن نرسیدهاند. وقتی بزرگان و فضلای حوزه دارای چنین نگرشی باشند چه توقعی میتوانیم از عموم طلاب داشته باشیم که تازه وارد حوزه شدهاند و چشم آنها به دست بزرگان و فضلا و مدرسان حوزه است. برخی بزرگان حوزه فلسفه را نه تنها ضروری نمیدانند بلکه در برخی از موارد آن را یک امر منفی و ضد دیانت و شریعت ارزیابی میکنند. ای کاش میگفتند که در این زمینه به ضرورت آن پی نبردهایم و به اهلش مراجعه کنید اما متأسفانه اینطور نیست بلکه موضع منفی و مخالف دارند. همه این مخالفتها به این نکته باز میگردد که هنوز امر فلسفه و ضرورت فلسفه برای بزرگان در پردهای از ابهام است.
امام راحل با آن شخصیت جامعالاطرافی که داشتند و همچنین مقام معظم رهبری دائما بر لزوم توجه به فلسفه و اینکه نباید انسان عمر را به جهالت بگذراند تأکید داشته و دارند؛ فلسفه هراسی و فلسفه ترسی قابل دفاع نیست. بزرگان ما مثل حضرت امام، مقام معظم رهبری، حضرت استاد حسنزاده آملی، حضرت استاد جوادی آملی، علامه طباطبایی، خواجه نصیر طوسی، ملاصدرا و بزرگانی که هر کدام در آسمان معرفت، منظومهای بلکه کهکشانی هستند بر ضرورت فلسفه و اهمیت آن پافشاری بسیار زیادی داشتهاند. امام راحل میفرمایند که آقایان تا گفته شود فلسفه میترسند مثل اینکه فلسفه مار است همانطوری که بعضیها از مار خوف و هراس دارند که مار سمی است و انسان را میکشد برخی نیز چنین تصوری دارند که فلسفه ضد انسانیت و عقلانیت است و فلسفهای که جان مایه آن عقل و عقلانیت است را خلاف عقل، ضد دین و ضد شریعت میدانند.
مقام معظم رهبری هم میفرمایند که توجه به فلسفه در زمان فعلی یک ضرورت است. فلسفههای فعلی از شرق و غرب به جامعه بشریت به صورت مطلق و به جامعه اسلامی به نحو خاص هجوم میآورند و افکار گوناگون را از طرق مکاتب مختلف که عمدتا با دین و دیانت میانهای ندارند به جامعه بشریت و جامعه اسلامی سرازیر میکنند مگر میتوانیم جامعه، دین و عقاید خود را بیپناه رها کنیم و خودمان از خودمان فلسفه نداشته باشیم. بزرگان ما به عنوان یک ضرورت باید به فلسفه عکسالعمل نشان دهند و طرفدار علوم فلسفی بوده باشند که نمیتوان نسل جوان را بدون فلسفه رها کرد.
مصیبت مهجور بودن عرفان نسبت به فلسفه در حوزه بالاتر از این حرفها است. آقایان نسبت به فلسفهای که کمی راحتتر میتوان با آن کنار آمد اینطور نگاهی دارند، درباره عرفان که از نظر بعضی بزرگان ما کفر محض است. تا وقتی بزرگان ما این دید را به فلسفه و عرفان دارند، قطعا طلاب نیز موضع خوبی را نسبت به این علوم نخواهند داشت.
دومین مانع، مشکل و پیچیده بودن خود علوم عقلی است برخلاف فقه و علوم نقلی. خمیرمایه علوم نقلی نقل است و قضایا در نقلیات پیگیری میشود. منقولات در مقایسه با معقولات کار سادهای است. البته نمیخواهم مشکلات خاص علوم نقلی را منکر شوم چون آنها هم مشکلات خاص خود را دارند اما در مقام مقایسه، علوم نقلی نسبت به علوم عقلی سادهتر است و این یک قاعده کلی است که افراد بین دو امر ساده و مشکل، امر سادهتر را انتخاب کنند. گاهی اوقات شده در برخی جلسات کسی سؤال فلسفی میکند و ما شروع به پاسخ گفتن میکنیم، دیدهام آقایی که میانه خوشی با فلسفه ندارد چنان چهرهاش را در هم میکشد و موضع منفی میگیرد و تعبیری هم که به کار میبرد این است که آخ باز هم فلسفه! حالم به هم میخورد، اصلا نمیتوانم فکرش را بکنم و نمیتوانم نسبت به مسائل فلسفی متمرکز شوم! چرا اینگونه است؟ به خاطر همین پیچیدگی و مشکلات است. فلسفه اصطلاحات و مسائل خاص خود را دارد و در مقایسه با مسائل نقلی، افراد موضعگیری منفی نسبت به آن خواهند داشت.
نحوه فراگیری فلسفه، امر سومی است که به عنوان مانع پیشروی بسط و گسترش آن در زمان فعلی قرار دارد. در برخی از مصاحبهها هم گفتهام که متأسفانه الآن فراگیری فلسفه شکل مطلوبی ندارد. طلاب فلسفه را با «بدایه الحکمه» شروع میکنند و بعد «نهایه الحکمه» میخوانند و بعد «منظومه» و اگر توفیقی پیدا کنند اشارات و اسفار و کتابهای عمیقتر بعدی را. این روش درست نیست و بارها و بارها ما در مصاحبههای گوناگون و جاهای مختلف چه به صورت القای خطابه و سخنرانی و چه به صورت نوشتار این مطلب را گفتهایم که این روش مطرح و مورد مراجعه و عمل، نحوه مطلوبی نیست. فلسفهای که آنگونه بدنام شده و اینطور مشکل است با این روش غیرفنی، سبب زدگی طلاب خواهد شد. این میشود که افراد یک کتاب مثلا بدایه را میخوانند، متوجه نمیشوند و آن را کنار میگذارند و میگویند واقعا بزرگان ما راست میگفتند و بیجهت هم نبوده که مخالفت میکردهاند.
مشکل چهارمی که در فضای فلسفه ما مطرح میشود استاد است. متأسفانه بسیاری از استادان هنوز فلسفه را هضم نکردهاند تا چه برسد به اینکه جذب کنند و جزء وجودی آنان شود. علوم را باید مانند غذا اول در دهان گذاشت، بعد جوید، بعد هضم و بعد جذب کرد. فلسفه هم اینگونه است. در آغاز وقتی انسان فلسفه را فرا میگیرد مثل این است که غذا را در دهان میگذارد و شروع به جویدن میکند. این مرحله اول است و آقایان همین را برای تدریس ملاک قرار میدهند. کسی که هنوز فلسفه را در حال جویدن است میخواهد آن را تدریس کند و متأسفانه بسیاری اینگونه تدریس میکنند و طلبهای که از این استاد میخواهد فلسفه را یاد بگیرد مشخص است که وضعیتش چه خواهد بود. طالب فلسفه بعد از اینکه فلسفه را جوید باید هضم کند بعد از هضم باید جذب وجودش شود و با آن رابطه عینی برقرار کند و از او فلسفه بجوشد و بعد هم که جوشید، دیگران از ترشحات آن بهره بگیرند. فلسفه باید اینگونه تدریس شود که متأسفانه اینگونه نیست. تنها ضمیر را برمیگردانند و عبارت را معنا میکنند.
یک فردی که الآن به رحمت خدا رفته است میگفت من سه بار تا اکنون «بدایه الحکمه» را تدریس کردم اما هنوز بسیاری از مسائل آن برایم حل نشده است تنها ضمیر برگرداندهام و عبارت معنا کردهام. وی ادامه میدهد که هنوز قانع نشدهام، تنها برای طلاب میگویم و آنها هم درس را امتحان میدهند. پس مشکل چهارم استاد است. شخصی مانند مرحوم مطهری فلسفه بگوید کجا و کسی که تازه جویدن شروع کرده و بخواهد فلسفه بگوید کجا. تا زمانی که این مشکلات وجود دارد، وضع فلسفه در حوزه همینطور است که مشاهده میکنید.
رسا – همانطور که فرمودید مخالفت برخی از بزرگان از یک طرف و مشکل بودن علوم فلسفه و نحوه غلط فراگیری آن از طرف دیگر کار را به جایی رسانده است که طلبه فلسفه را کنار میگذارد و عطایش را به لقایش میبخشد. با توجه به این موانع، راهکار شما برای ارتقای جایگاه فلسفه در حوزه چیست؟
فلسفه را باید براساس نیاز و درک ضرورت و تصدیق به فایده فلسفه شروع کرد. ما نمیتوانیم یک امر مبهم غیرضروری و مشکل را در اختیار طلبه قرار دهیم و انتظار هم داشته باشیم که با آن معاشقه داشته باشد. به عنوان نمونه الآن در «بدایه الحکمه» مباحث از وجود، مفهوم وجود، بدیهی بودن وجود، بسیط بودن وجود، اصالت وجود و تشکیک وجود شروع میشود. طلبهای که با قال الباقر و قال الصادق و آیات قرآن و روایات ذهن او انس گرفته و به حوزه آمده و میخواهد با ضروریتهای دینی و معارف دینی آشنا شود، در قدم نخست وقتی که صحبت از وجود میکنیم و سخن از بداهت وجود، بساطت وجود، اصالت وجود و تشکیک وجود میآوریم، او با خود فکر میکند بر فرض که فهمیدم وجود امری بدیهی است، چه مشکلی را از مشکلات من حل میکند. وجود بسیط است چه مشکلاتی از مشکلات دینی و فکری من حل میکند. وجود تشکیک دارد، اصیل یا دارای ماهیت اعتباری است به کجای دین و معارف دین من مرتبط میشود؟ بر فرض اینکه نفهمیدم یا چیز دیگری را انتخاب کردم، به کجا برمیخورد؟
این مشکل، یعنی ضرورت مباحث فلسفی تا دو سال برای خود من هم مطرح بود و دائم میپرسیدم که مباحث فلسفی چه ضرورتی دارد؟ در کنار تفسیر، وقتی فقه و روایات میخواندیم و با فرمایشات امام صادق(ع) برخورد میکردیم دلمان نورانی میشد و در مقایسه با بحث اصالت وجود میگفتیم واقعا اینها را برای چه میخوانیم و ارتباط آن با دیگر مباحث چیست؟ تنها چیزی که ما را وادار میکرد کار را ادامه دهیم فرمایشات امام راحل و علامه طباطبایی بود که نسبت به فلسفه و مسائل فلسفی اقبال نشان میدادند و این همه توصیه داشتند. با خود میگفتیم که شاید الآن متوجه نشویم و بعدها شاید متوجه شویم و همینطور هم شد بعدها دیدیم که قضایا بسیار فراتر از آن است که در ابتدا فکر میکردیم.
بسیاری از طلاب اینگونه نیستند. یک سال نهایت فلسفه را ادامه میدهند و بعد آن را کنار میگذارند و میگویند به درد نمیخورد و چه بسا مضر هم باشد؛ چنانچه بزرگان هم فهمیدند که مضر است از اینرو موضع منفی گرفتند و ما هم آن را کنار میگذاریم.
اما روشی که ما معمولا به طلاب توصیه میکنیم و روش بسیار معقول، منطقی و قابل پذیرش است و آفت و آسیب بسیار کمی نیز دارد این است که شما منطق مظفر، منطق حاشیه و دیگر کتابهای مرسوم منطق را که خواندید مقداری آن را عمیقتر بخوانید و سپس آن را با کتاب منطق اشارات بوعلی تقویت کنید. صغری و کبری چیدن، استدلال کردن، برهان، مقدمات برهان، شرایط برهان، نتایج برهان و صنعتهای منطقی را که به خوبی فرا گرفتید، آنها را با اشارات بوعلی، قسم منطق عمیق ببخشید. آن وقت متوجه میشوید که آنچه را از منطق یاد گرفتهاید ابتدایی بوده است و الآن عمیقتر میشود. طلبه در منطقیات که به خوبی وارد شد و استدلال، نقض استدلال، مناقضه و مسائلی که مربوط به استدلال است مانند نقض اجمالی و نقض تفصیلی و شرایط اینها را به خوبی یاد گرفت و در استدلال ورزیده شد، آن وقت میتواند فلسفه را در حد یک فلسفه متعارف شروع کند و نه فلسفه متعالی. چراکه بدایه الحکمه خلاصه اسفار و اسفار هم حکمت متعالیه و حکمت در اوج است. طلبه در آغاز فراگیری فلسفه نباید بر روی پله بالا قدم بگذارد بلکه باید از پله پایین شروع کند و کم کم بالا برود تا به اوج برسد. اگر جویای فلسفه بخواهد پایش را بلند کرده و از پله بالا آغاز کند دچار مشکلات و آسیب میشود و سقوط میکند. حکمت متعالیه را آغاز فراگیری فلسفه قرار دادن غلط است. درست مثل اینکه شما در آغاز علم اصول، کفایه الاصول جناب آخوند خراسانی را موضع بحث قرار دهید. این سنگین است و نمیشود. اصول را باید از کتابهای ابتداییتر مانند معالم و اصول استنباط شروع کرد و کم کم وسائل و بعد کفایه و مباحث بعد از کفایه را مورد مطالعه قرار داد. اگر بخواهیم آغاز درس اصول را کفایه قرار دهیم مثل این است که جلد کفایهالاصول را بکنیم و پشت آن بنویسیم بدایه الاصول و بعد آن را در اختیار طلبه مبتدی قرار دهیم. طلاب فلسفه را با بدایه الحکمه شروع میکنند که غلط انداز هم هست. بدایه الحکمه خلاصه اسفار است و اسفار هم حکمت متعالیه است و شما در آغاز میخواهید اوج فلسفه را در اختیار یک مبتدی قرار دهید که البته او متوجه نمیشود. بنابراین یک طلبه پس از اینکه منطق را فرا گرفت باید فلسفه را در حد یک حکمت متعارف شروع کند.
بوعلی سینا در کتاب اشارات، قسمت الاهیات را اینگونه شروع میکند که انسان احساس نیاز میکند. بوعلی میگوید هر محسوسی موجود است آیا عکس این هم درست است. یعنی هر موجودی باید محسوس باشد. وقتی یک مزه ترشی یا شیرینی را در دهان احساس میکنیم و با گوش صوتی را میشنویم حکایت از یک موجودی میکند. کاری به اینکه آن موجود حقیقی، وهمی یا خیالی است، نداریم. بالاخره یک موجودی در کار است که او را میبینیم، میشنویم، و یا سردی و گرمی آن را لمس میکنیم. همینطور بیخودی یک چیزی را احساس نمیکنیم. «کل محسوس موجود» و در این موضوع همه هم عقیده هستند اما از آن طرف آیا هرچه موجود است باید محسوس باشد و ما باید آن را ببینیم یا بشنویم یا نه بسیاری از موجودات هستند و موجودند اما حس نمیشوند. بوعلی این مطلب را استدلال میکند که در این جهان هستی موجوداتی هستند که علی رغم بودن، با گوش احساس نمیشوند و با قوه لامسه لمس شدنی نیستند اما با عقل و عقلانیت میشود فهمید که آن باید باشد و هست. ببینید چقدر مشکلات فکری خود را میتوانیم با همین فرمول حل کنیم. خدا، وحی، فرشتگان و معاد را با همین قاعده اثبات میکنیم. براساس راه عقل و فلسفه موجوداتی را علی رغم اینکه احساس نمیشوند اثبات میکنیم و معتقد میشویم که هستند بنابراین یک روزنهای به سمت ملکوت باز میشود و قدم بعد و بعدی پیش میرود و انسان احساس میکند که بار علمی برای او به وجود آمده است. اینگونه فلسفه را فرا گرفتن که با احساس نیاز همراه باشد کجا و آنطور فلسفه را یاد گرفتن که انسان احساس کند هیچ ربطی به دین او ندارد و هیچ مشکلی از مشکلات فکری او حل نمیکند، کجا!؟
رسا – حضرتعالی علت مخالفت برخی از بزرگان نسبت به فلسفه را چه میدانید؟
فلسفه شناخت موجود به ما هو موجود است و ما هستی و موجود بودن موجودات را از آن جهت که موجود هستند میخواهیم مورد بحث قرار دهیم،کجای این خلاف عقل، دین و دیانت است. از منظر فلسفه، موجود از آن جهت که موجود است، یا واجب است یا ممکن. کجای این خلاف دین است. موجود از آن جهت که موجود است یا بالقوه است یا بالفعل، موجود از آن جهت که موجود است یا واحد است یا کثیر، موجود از آن جهت که موجود است یا حادث است یا قدیم، موجود از آن جهت که موجود است یا متغیر است یا ثابت. کجای این احکام موجودیت را بررسی کردن مخالف با دین و دیانت است. هر کدام از این موارد احکامی دارد. موجود بالقوه با توجه به مبانی عقلی و بدیهیات عقلی چه خصوصیات و ویژگیهایی دارد؟ موجود بالفعل چه خصوصیات و چه ویژگیهایی دارد؟ موجود واجب چه خصوصیات و ویژگیهایی دارد؟ موجود ممکن چه خصوصیات و ویژگیهایی دارد؟ موجود ثابت، متغیر، حادث و قدیم چگونه؟ در بررسی احکام موجودیت، از آن جهت که موجود موجود است عقلانیت وجود دارد و حتی منجر به دیانت، ضرورت دین و معارف دینی خواهد شد. اینها چیزی نیست که انسان نسبت به آنها فارغ بوده باشد و بعد برای آنها جواب تهیه نکرده به مسائل دیگر که فروع فقهی است بپردازد. آقایان یا به طور کلی اینها را مفروغ عنه میگیرند و به صورت یک امر تقلیدی از آن عبور میکنند و یا به طور کلی به دست فراموشی میسپارند و به یک امور فرعی میچسبند.
استاد حسنزاده آملی میفرمود که وقتی یک درخت باید از ریشه آب بخورد و از ریشه جان بگیرد و رشد کند، اگر شلنگ آب را به برگ و شاخ آن بگیرند جز شستن و زدودن خاکها کاری انجام نشده است. آب باید به ریشه برسد اما شلنگ بر روی شاخ و برگ آن گرفتهاند و تنها غبار میزدایند. مثل پرداختن به فروع قبل از پرداختن به اصول، این خواهد بود و متأسفانه آقایان اینطور رفتار میکنند. در فقه و اصول و مسائل فرعی آنقدر تحقیقات و اهتمام، اما درباره اصول و نسبت به معارف و عقاید اصیل میبینیم که آنطور که باید دنبال نمیشود.
رسا – در راه گسترش و بسط فلسفه در حوزه چهار مانع را معرفی و راهکار خود را برای حل مانع سوم بیان فرمودید، راهحل مانع چهارم هم به خوبی مشخص است که در این زمینه باید استادانی مبرز و عالم به فلسفه انتخاب و استفاده شوند؛ در دو مانع نخست به ویژه بحث مخالفت بزرگان آیا راهحلی برای برون رفتن از این مشکل وجود دارد؟
وقتی که برخی طلاب، بزرگان را به رخ میکشند و میگویند که این بزرگان با فلسفه مخالفت کردهاند، ما هم در برابر آنها از بزرگان دیگری نام میبریم که مؤید فلسفه هستند و از آنها میپرسیم که شما چرا از چند مخالف نام میبرید؟ بزرگانی مانند امام خمینی(ره)، مقام معظم رهبری و آیتالله جوادی آملی که هم فقه میدانند، هم اصول و هم تفسیر، یعنی جامع المعقول و المنقول هستند، مؤید فلسفهاند. باید این عزیزانی که بزرگی بزرگان مخالف، مانع آنها است که وارد این فضا شوند، از این امر فاصله بگیرند؛ چراکه بزرگان در آن چند نفری که آنها میشناسند خلاصه نشدهاند.
ثانیا مخالفت کسی که ورود به بحث دارد با مخالفت کسی که اصلا ورود ندارد، زمین تا آسمان فرق میکند. مخالفت کسی که وارد بحث نشده اعتبار دارد یا کسی که وارد بحث شده و مخالفت میکند؟ عمدتا کسانی که مخالف فلسفه هستند و علیرغم بزرگی، موضع منفی دارند، یک صفحه تخصصی و متن فلسفی را نزد کسی که فلسفه را از یک استاد مبرز و شاخص فراگرفته باشد فرا نگرفتهاند. مخالفان معمولا یک ذهنیتی دارند و براساس آن ذهنیت فرامایشاتی میفرمایند. لذا باید به این عزیزانی که چشمشان به بزرگی بزرگان دوخته شده و همین را ملاک قرار میدهند گفت که اولا بزرگان در آن چیزی که شما میگویید خلاصه نشدهاند و بزرگان دیگری در عرض آنها هستند که موضع منفی و مخالف با آنها دارند و ثانیا مخالفت این آقایان عمدتا بدون ورود است و مخالفت شخصی که به بحث وارد شده مهم است نه کسی که ورودی ندارد.
برای برون رفت از مانع دوم – پیچیدگی و سخت بودن فلسفه - هم که عرض کردم تسهیلاتی را برخی بزرگان به وجود آوردهاند. به طور مثال آموزش فلسفه را جناب آقای مصباح به عنوان تسهیل مسائل فلسفی و پیشدرآمدی بر مسائل فلسفی نوشتهاند که مناسب است. به عزیزان توصیه میکنم که مطالب را از یک شخص خبیر و هضمکرده بشنوند در این صورت مسائل سهلتر فراگرفته شده و مشکلات آن کم میشود. جناب شهید مطهری وقتی شروع به تبیین مسائل فلسفی میکند، انسان چنان نسبت به آن مباحث احساس نیاز نشان میٔهد و تلقی میکند که چقدر این مسائل مهم و لازم بوده که از آن غفلت کرده است مثل غذایی که صبحانه یا ظهر نهار یا شب شام اگر نخورد کمبودی در خود احساس میکند. اینگونه شهید مطهری مباحث فلسفی را برای افراد باز میکند. اگر افراد در نزد یک متضلع در فلسفه، فلسفه را فرا بگیرند بسیاری از مشکلات این علم در همان آغاز حل میشود.
رسا – به نظر شما سیاستگذاران کلان حوزه و تصمیمگیران و تصمیمسازانی مانند شورای عالی و مرکز مدیریت چه اندازه برای توجه به علوم عقلی در حوزه سرمایهگذاری کردهاند؟
سرمایهگذاری در این عرصه کم است و باید گفت که اصلا مطلوب نیست. مهمترین علت آن هم برمیگردد به همین چهار علتی که خدمت شما عرض کردم و مهمترین آن نیز مخالفت بزرگان و بعد از آن پیچیدگی و سختی فلسفه است. مخالفت بزرگان بسیار مهم و دخیل است.
رسا – موافقان و مخالفان فلسفه را روبهروی هم قرار دادید و فرمودید یکی از راهکارهای برون رفت از این مشکل آن است که اینقدر به مخالفان نپردازیم و از بزرگانی که موافق فلسفه هستند نیز نام ببریم؛ اما وقتی میفرمایید که سرمایهگذاری نهادهای برجسته حوزوی در امر توجه به علوم عقلی به ویژه فلسفه مطلوب نیست، نتیجه میگیریم که سنگینی بار مخالفتها بسیار زیاد است.
از آنجا که این مخالفتها با مرجعیت پیوند خورده است کار را مشکل میکند. بزرگان موافق فلسفه در برابر مباحثی که با مرجعیت پیوند خورده است احتیاط میکنند. آیتالله جوادی آملی بسیار احتیاط میکنند. علامه طباطبایی نیز در این زمینه خیلی احتیاط میکردند چراکه مرجعیت نباید آسیب ببیند و ما باید مرجعیت را حفظ کنیم و حفظ مرجعیت برای ما یک وظیفه است. ولو اینکه مخالف ما هستند ما آنها را حفظ میکنیم و احترام آنها را نگه میداریم و دست همه مراجع را میبوسیم. احترام مرجعیت لازم است چون اسلام و دیانت مردم به مرجعیت پیوند خورده است و نباید این جایگاه تضعیف شود. از اینرو احتیاط میخواهد و کار با توجه به این موضوع، مشکل و سخت است.
رسا – اگر بخواهیم از بحث مهجوریت فلسفه در حوزه کمی فاصله بگیریم و در یک بعد دیگر، جامعه علمی کشور را مورد نظر قرار دهیم، میبینیم که توجه به فلسفه غرب در مجامع علمی کشور بسیار بیشتر از فلسفه اسلامی است. شما علت این موضوع را چه میدانید؟
فلسفه در مجامع علمی کشور کاربردی شده است و ما آن را در حالت ذهنی محض نگه داشتهایم. عمدتا فلسفه آنها به حکمت عملی ما ارتباط پیدا میکند. همانطور که میدانید حکمت که همان فلسفه باشد دارای دو بخش نظری و عملی است. حکمت نظری به مبدأ، معاد و احکام موجودیت به ما هو موجود ارتباط دارد اما حکمت عملی نسبت به بایدها و نبایدهای انسان در بعد فرد، خانه و خانواده و اجتماع است. حکمت عملی ما در مقایسه با حکمت نظریمان متروک است. اما درست برعکس آن، حکمت نظری در فلاسفه غرب، متروک و حکمت عملی آنها مورد توجه است؛ چراکه فلسفه آنها در بعد فرد، خانه و خانواده و در بعد سیاست، اجتماع و اقتصاد کاربردی شده و به صورت علوم اجتماعی در آمده است و افراد ضرورت آن را نیز احساس میکنند. اما این کار در فضای فلسفی حوزه نشده و حکمت عملی ما متأسفانه متروک است.
رسا – رهبر معظم انقلاب فرمودند که باید در قم پایگاهی برای فلسفه وجود داشته باشد. آیا این مرکز وجود دارد؟ اگر وجود دارد، کدام ارگان متصدی آن است و اگر ندارد، چه ارگانی باید تصدی این موضوع را برعهده بگیرد؟
این مرکز وجود دارد. مرکز تخصصی فلسفه و مجمع عالی حکمت که زیر نظر آقای فیاضی اداره میشوند. منتهی در برابر نیاز موجود هنوز که هنوز است جوابگو نیستند و علیرغم وجود این مراکز مشکلات باقی است. وقتی شورای مدیریت ضرورت فلسفه را برمیدارد، امتحان بدایه و نهایه را برمیدارد و کلام را جایگزین آن میکند و بعد میگوید هرکس کلام را بگذراند دیگر نیازی به گذراندن فلسفه ندارد، خود این موضوع بر سر راه توسعه فلسفه، تفریع فلسفه و استنتاج مسائل فلسفی سد ایجاد میکند.
رسا – آیا مجمع عالی حکمت میتواند این خلأ را پر کند؟
مجمع عالی حکمت میخواهد اما با توجه به این جایگاهی که هنوز در حوزه باز نکرده است، نمیتواند و مشکل وجود دارد.
رسا - البته رهبر معظم انقلاب فرمودند که اجازه ندهید مجمع تضعیف شود. برای تقویت مجمع در این زمینه چه برنامهریزیهایی انجام شده است؟
باید در این زمینه بخشی از کار توسط مجمع عالی حکمت و بخشی نیز توسط مدیریت حوزه انجام شود و این دو با هم ارتباط پیدا کنند و کارهایی که در حوزه میخواهد درباره فلسفه انجام شود از کانال مجمع عالی انجام شود و مجمع عالی هم در این زمینه آن حمایتها، تأییدها و کوششهای خود را از طریق مدیریت انجام دهد. همکاری این دو مرکز با همدیگر بسیاری از مشکلات را میتواند حل کند. اما مدیریت حوزه خود را مکلف نمیبیند که از طریق مجمع اقدام کند و مجمع هم خود را در آن حدی نمیبیند که کارهای خود را در قالب مرکز مدیریت ارائه دهد. لذا آنها براساس راهکارهای خود کارها را دنبال میکنند و اینها هم براساس تشخیص خود. بنابراین دو کار در عرض هم انجام میشود و گاهی اوقات ممکن است مخالف هم بوده باشد. وقتی مرکز مدیریت بدایه و نهایه را از ضرورت امتحان حذف میکند و به جای آن کلام را میگذارد، این ضد حرکتی است که در مجمع عالی انجام میشود و مجمع عالی هم تنها غصه میخورد و کاری نمیتواند انجام دهد. البته جلسه میگذارند و این موضوع را به عنوان درد و آسیب مطرح میکنند اما چه کار کنند که از این مشکل بیرون بیایند و مشکل حل شود، متأسفانه دست بسته است.
رسا – استقبال طلاب نسبت به فعالیتهای علمی مجمع چگونه است؟
الحمدلله کسانی که ضرورت را درک کردهاند و موضع موافق دارند بهره بسیار میگیرند. در قسمت مشاورههایی که از طریق مجمع به ما واگذار میشود در جریان این استقبال هستیم. مراجعات خوبی صورت میگیرد اما در حد همان فهم و درک ضرورت و حل مشکلات خودشان است و اینطور که تبدیل به یک قاعده و برنامه شود و افراد به صورت دائم مراجعه کنند، نیست.
رسا – در دیداری که خدمت رهبر معظم انقلاب داشتید، ایشان نسبت به حذف فلسفه از حوزه هشدار دادند و تأکید کردند که این امر باعث خواهد شد افرادی سطحی و کم عمق، متصدی تبیین و تدریس این علم شوند. تحلیل شما درباره این هشدار حضرت آقا چیست؟
هشدار مقام معظم رهبری در این زمینه برای همین مخالفتهایی است که از سوی برخی بزرگان صورت میگیرد. چراکه اگر این مخالفتها پا بگیرد و جدی شود و حوزه بخواهد براساس آنها تصمیم بگیرد، کم کم فلسفه از حوزه حذف خواهد شد و وقتی فلسفه از حوزه گرفته شد به سمت جاهایی میرود که صلاحیت ندارند و لذا مشکلات خاص خود را به وجود خواهد آورد. بنابراین رهبر معظم انقلاب دائما این هشدار را متذکر میشوند و اشاره هم فرمودند که با برخی از بزرگان مخالف صحبتهایی کردهاند تا آنها به عنوان یک ضرورت اجازه دهند فلسفه در حوزه باشد. تدریس فلسفه در حوزه لازم و ضروری است و اگر نباشد آفتها و آسیبهایی را به وجود میآورد.
در ملاقات قبلی که خدمت مقام معظم رهبری بودیم یکی از افراد حاضر در جلسه گفتند که بزرگان با فلسفه مخالفت میکنند که ایشان لبخندی زدند و فرمودند البته بعضی از بزرگان. ایشان با یکی از بزرگان هم مذاکرهای داشتند و آن آقای بزرگ به ایشان گفته بودند که این تأکیدی که شما درباره فلسفه میکنید برای چیست که آقا هم فرموده بودند به عنوان یک ضرورت. شما فعلا این را در حد یک ضرورت از ما بپذیرید که ما نیاز به فلسفه داریم. این همه فلسفههای گوناگون از شرق و غرب هجوم میآورد و ما باید یک فلسفهای داشته باشیم که درباره آنها مقاومت کند. این را اگر از دست دهیم چه چیزی میتواند جایگزین آن شود. یقینا کلام به جای فلسفه جوابگو نخواهد بود. آیات و روایاتی که هنوز برای دیگران مرجعیتش اثبات نشده نمیتواند جوابگو باشد. ما باید یک علم لابشرط بدون اینکه خود را درگیر مسائل اساسی کند و از ابتدا متهم به طرفداری از این و آن شود داشته باشیم که مسائل را حل و فصل کند. این خصوصیت فلسفه است و باید باشد چراکه تعامل فرهنگی بدون فلسفه ممکن نیست.
رسا – حضرتعالی در همایش جایگاه اندیشههای فلسفی در گفتوگوهای فرهنگی ایران و جهان عرب که در بیت الحکمه بغداد برگزار شد نیز این جمله را فرمودید - تعامل فرهنگی بدون فلسفه ممکن نیست - و تأکید کردید که «فلسفه» در تعامل فرهنگی ضروری است و جایگزینی ندارد.
بله من آنجا گفتم که تعامل بدون زبان مشترک ممکن نیست. زبان مشترک بین همه ملل عقل و عقلانیت است و فلسفه هست که علم عقل و عقلانیت را به عهده دارد و به دوش گرفته و هیچ علمی جایگزین آن نیست چراکه هر علمی رنگ دارد و تنها علمی که رنگ ندارد و تنها و تنها بر عقلانیت تکیه میکند فلسفه است. بنابراین شما اگر میخواهید تعامل فرهنگی داشته باشید و بر عقلانیتی که زبان مشترک هست پافشاری کنید ناگزیر هستید که به فلسفه روی بیاورید چراکه فلسفه جایگزین ندارد.
رسا - به عنوان حسن ختام این مصاحبه، رهبر معظم انقلاب در همان دیدار اردیبهشتماه فرمودند که مراقب باشید فلسفه حسابش را از حوزه جدا نکند و دعوای علوم عقلی و نقلی نباشد؛ به نظر شما برای مراقبت در این زمینه چه کارهایی باید انجام شود؟
روشنگری و عقلانیت تنها راه است. اگر روشنگری، تحمل، صبر، اخلاق محمدی، جدیت و پشتکار را از طرفداران فلسفه داشته باشیم کم کم مشکلات موجود حل میشود./920/گ۴۰۱/ج
گفت وگو از مرتضی جمالی کیا